English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4767 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to t. a cusomer for goods U کالای نسیه به مشتری دادن توگلایاردوی اعتباعجنس به مشتری دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
knocked down U کالاهایی که بصورت باز به مشتری داده میشود و خود مشتری انرانصب مینماید مانند مبلمان
charges forward U هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
customized U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customizing U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customised U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customises U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customising U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customize U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customizes U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
back order U قسمتی از کالای مشتری که به علتی تحویل نشده
tie-in U فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
tie-ins U فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
tie in U فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
duble option U خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
caveatemptor U به معنی " بگذار مشتری حذرکند یا بگذار مشتری موافب باشد "
client side U داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
evening star U مشتری
custom U مشتری
purchaser U مشتری
customer U مشتری
customers U مشتری
account U مشتری
clients U مشتری
buyer U مشتری
patron U مشتری
patrons U مشتری
purchaser U مشتری
shopper U مشتری
vendee U مشتری
buyers U مشتری ها
purchasers U مشتری ها
shoppers U مشتری ها
vendees U مشتری ها
client U مشتری
purchasers U مشتری
vendee U مشتری
buyer U مشتری
buyers U مشتری
custom ic U IC مشتری
bargainee U مشتری
jupiter U مشتری
Jove U ستاره مشتری
habitue U مشتری مانوس
prospect U مشتری احتمالی
John [American E] [prostitute's client] U مشتری [فاحشه ای]
chap U مشتری مرد
prospects U مشتری احتمالی
prospecting U مشتری احتمالی
prospected U مشتری احتمالی
accosts U مشتری جلب کردن
shop lifter U دزد مشتری نما
patrons U مشتری یا ارباب رجوع
jovian planets U سیارههای مشتری مانند
patron U مشتری یا ارباب رجوع
client server network U شبکه خدمتگزار- مشتری
accost U مشتری جلب کردن
accosted U مشتری جلب کردن
touting U مشتری جلب کردن
custom ROM U مین نیاز مشتری
touted U مشتری جلب کردن
tout U مشتری جلب کردن
custom software U نرم افزار مشتری
touts U مشتری جلب کردن
customer service technician U تکنسین سرویس مشتری
catch phrase of catchline U شعار جذب مشتری
accosting U مشتری جلب کردن
charge account U حساب بدهی مشتری
customers U نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری
patronises U نگهداری کردن مشتری شدن
patronizes U نگهداری کردن مشتری شدن
status enquiry U پرسش درخصوص وضعیت مشتری
patronized U نگهداری کردن مشتری شدن
patronize U نگهداری کردن مشتری شدن
customer U نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری
patronised U نگهداری کردن مشتری شدن
r. ofanyone's chattles U پس دادن کالای کسی
customer U ول نیاز ها و سفارشات و درخواستهای مشتری است
patron-driven acquisition [PDA] [library] U کسب بر طبق [درخواست] مشتری [کتابخانه]
customers U ول نیاز ها و سفارشات و درخواستهای مشتری است
deliverable state U کالاهایی که در وضعیت تحویل به مشتری میباشند
tramp steamer U کشتی که به هرمحلی که مشتری بخواهدسفر میکند
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
self selection U انتخاب کالا توسط مشتری خود گزینی
asteroid U سیارات صغارمابین مریخ و مشتری شهاب اسمانی
asteroids U سیارات صغارمابین مریخ و مشتری شهاب اسمانی
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
custom-built U آنچه مخصوص یک مشتری ساخته شده است
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
dummy U محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح
cost absoption U هزینهای که در قیمت تولید کالا منظورنمیشود و از مشتری دریافت نمیگردد
cash-and-carries U نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash-and-carry U نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash and carry U نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
They have come out with a new gimmick to attract customers . U کلک جدیدی برای جلب مشتری پیدا کرده اند
demonstration U قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
demonstrations U قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
demo U قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
dummies U محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح
contango U بهره دیرکرد تسلیم قرضه وسهام مهلت تحویل مبیع به مشتری
lead time U مدت زمان بین دادن سفارش و دریافت کالای مربوطه
buyer's option to duble U خیار مشتری در این که درصورت ترقی ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
mid user U اپراتوری که اطلاعات مربوطه را از پایگاه داده ها دریافت میکند برای مشتری یا کاربر
back end server U کامپیوتر متصل به شبکه که امور مربوط به ایستگاههای کاری مشتری را انجام میدهد
caveatemptor U اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
marketing U بررسی روشهای پخش و توزیع کالااز لحظه خروج از کارخانه تا رسیدن به دست مشتری
preferentialism U اصول دادن امتیازات به برخی کشورها نسبت به حقوق گمرکی کالای انها
EFTPOS U ترمینالی در POS که به یک کامپیوتر مرکزی وصل است که پول را مستقیماگ از حساب مشتری به مغازه منتقل میکند
canvassed U جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvasses U جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvassing U جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvass U جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
turnkey system U سیستم کامل که طبق نیاز مشتری طراحی شده است و آماده استفاده است
loss leader U بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
ULA U قطعهای که حاوی تعداد مدار منط قی جدا و دروازه هایی که سپس توسط مشتری وصل می شوند تا تابع مورد نظررا انجام دهند
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
microsoft U برنامهای که روی سرور ویندوز NT ماکرو سافت اجرا میشود و توابعی که برای تعویض نرم افزار مشتری در ویندوز به کار می رود
fractional T U روش تقسیم فرفیت از خط ارتباطی T با نرخ مگابیت در ثانیه به کانالهای کوچکتر کیلوبایت در ثانیه که مناسب تر و ارزانتر برای استفاده مشتری هستند
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
labeled cargo U کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
relate U گزارش دادن شرح دادن
relates U گزارش دادن شرح دادن
promotes U ترفیع دادن ترویج دادن
promotes U ترفیع دادن درجه دادن
individualised U تمیز دادن تشخیص دادن
instructing U دستور دادن اموزش دادن
judges U حکم دادن تشخیص دادن
plating U اب دادن روکش فلز دادن
to switch on U اتصال دادن جریان دادن
individualizing U تمیز دادن تشخیص دادن
illustrate U شرح دادن نشان دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
expanding U توسعه دادن بسط دادن
individualising U تمیز دادن تشخیص دادن
pottion U بهره دادن از جهاز دادن به
expands U توسعه دادن بسط دادن
individualize U تمیز دادن تشخیص دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
individualized U تمیز دادن تشخیص دادن
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1to take a spell at whell
1Poked back
4express, overexpression
1 moves up the range
2and had to spend a good hour tidying it up!!
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com